ودکمه های بلوزش که سایه روشن بود
زنی جوان که نگاهش همیشه با من بود
تمام سادگی اش را برای من پیچید
مبان روسری و دامنی که ساتن بود
و م..مژه های سیاهش کشیده تا ابرو
ردیف شعر سپیدم شبیه این زن بود
شبیه بغض ترک خورده بود و می خندید
پر از تراوت باران پر از شکفتن بود
گذشت ساعت و زن باز با همان لبخند
چراغ های خیابان هنوز روشن بود
کنار پنجره آمد مرا نشان می داد
زنی جوان که نگاهش همیشه با من بود
|